سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای آن که عارفان را با رازگویی طولانی اش، مأنوس ساخت و بر خائفان، لباس دوستی خود پوشاند ! [امام سجّاد علیه السلام]
®مصیبت نامه®
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 81386
بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 1
........... درباره خودم ...........
®مصیبت نامه®
مصیبت
یه آدم دو تا چشم دارم دو تا گوش یه دهان با این وجود بیشتر حرف میزنم تا گوش کنم

........... لوگوی خودم ...........
®مصیبت نامه®
............. بایگانی.............
مصیبت نامه 1
مصیبت نامه 2
زمستان 1384
پاییز 1384
تابستان 1384
بهار 1384
زمستان 1383

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... دوستان من ...........
خاله شیدا
شب مهتابی
اکسژن
آدم فروش
هد هد سبا
آوای گیاه
ستاره سربی
کاهن آتش
jokes
امیر خان
صادقونه
عشق الاهی

......... لوگوی دوستان من .........





............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • ... و اما عشق ...

  • نویسنده : مصیبت:: 83/12/17:: 7:26 صبح

    من کیستم، من که بودم، که خواهم بود..

     

     من سکوت شکسته ام..من سایه ای سرد بودم،

     

    و با تو آسمان را لمس خواهم کرد.

     

    تکاپوی من و کاغذ. تلاشی برای بیان حسی است که تو به من داده ای.

     

    کوچک است دستان من برای بیان بزرگی تو. تمام زبان ها،دفترها و بودن ها..

     

    برای بیان تو کم رنگ است.

     

    هیچ چیز مرا بیان نمی کند و تو را ترسیم..

     

    تنها می دانم که خوبم و با تو خوب تر خواهم بود.

     

    می دانم که تو را دوست دارم و نخواهم جز تو هر آنچه که هست..

     

    آری دیوار تنهایی من در این گذرگاه امروز فرو ریخته.

     

    و خزان من به غربت رفته.

     

    تو زمستان روح خسته مرا می رانی.

     

    آری من امروز دوردست ترین افق ها را می شنوم.

     

    و باز هم سکوت..

     

    سکوت های طولانی من...

     

    چه خواهم گفت..تو میدانی...

     

    و باز هم نقش هایی پراکنده بر پرده وجودم که تو این آشفتگی را می فهمی.

     

    و این مرا بس است..

    چرا که تو را سایه خویش میدانم.....


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ